سفــير دانايی، دانايی را هديه می دهد

سال اول

شماره 1

آشنايی با اديان بزرگ جهان

 

 

سفيـر دانايی
نشــريه اينترنتی

مقـــــالات

صفات مشترک ادیان ابتدايی

هندوئیسم و هندوها

بوداشناسی و آيين بودايی

کيش زردشتی

آیین يهوديت

آيين مسيحيت

دين اســلام

تعاليم و اندیشه های بنیادین زردشت

ديني كه اين پيغمبر ايراني تعليم فرمود يك آيين اخلاقي و طريقه يگانه پرستي است. وي مانند موسي، نبي موحد عبراني، خود موجد و شارع ديني نوين گرديد، هرچند مبادي و معتقدات بازمانده از پيشینيان را پايه و مبناي تعاليم خود قرار داد.
زردشت خداي معبود و متعال كيش خود را "اهورامزدا" يعني خداي حكيم، لقب داده. اين نام گذاري اختراع او نبوده، بلكه اسم مزدا در زمان او معروف ومعلوم بوده است و بدون شك اهورا مزدا را همگي خداي عالم و خلّاق و نظّام طبيعت مي­داستند و آن هم خدايی است كه نزد آرياييهای هند، به لقب و نام وارونا، مورد ستايش عام و خاص بوده است و معلوم می­شود كه عشيره و قبيلة زردشت سالها قبل از او به اين خداي متعال و نيكو نهاد اعتقادي قديم داشته اند، ولي طوايف آريایي نژاد ايران ديگر او را به نام وارونا نخوانده اند.
بسياري از ارباب تحقيق و دانشمندان در بررسي هايي كه از اوصاف و حالات اهورامزدا از ديدگاه ايرانيان کرده اند، برآنند كه زردشت اهورامزدا را درگاتها خداي بزرگي دانسته است كه آسمانها را مانند ردا و جامه بر اندام خود پوشانيده؛ از اين رو، اين نتيجه را استنباط کرده اند كه آن لقب براي احترام و تجليل به جاي نام قدیم باستانی استعمال شده است؛ همان طور که در هند نیز لقب شیوا  یعنی "مبارک" به جای نام ديرين و كهن رودره معمول گرديد. به هر حال در آن زمان لقب اهورا مزدا براي توصيف جلال و عظمت آن خدا به كار رفته است واهورامزدا درست همان ‌كلمه­اي ‌است ‌كه ‌به زبان ودايي، اشورا  تلفظ می شود كه ‌به معني «صاحب» يا «خداوند» است و اين عنوان در نزد تمام قبايل قديم هندو اروپايي براي خدايان  علوي، يعني ديوه ها، به كار  مي رفته است.
مطالعة تغيير اساسي و القاب خدايان، كه ازطرف زردشت در ميان آرياييهاي ايران و پيشوايان فرهنگ ايشان و همچنين در بين آرياييهاي هند و برهمنان به عمل آمده ، قابل توجه و درسي سودمند است. آرياييهاي قبايل هندو اروپايي درهر دو سوي جهان براي خدايان خود نامي واحد داشته اند. ارواح مقدس علوي را ديوه مي گفته اند. چنان كه ژرمنها و سلتها آن را ديوين و انگلوساكسونها ديتي يا ديوينيتي ياد کرده اند و از طرف ديگر در هند، كه تحت تأثير تغييرات و تلونات فراوان طبيعت قرار داشته اند، مفاد همين قدرت عظيم غيبي را براي نيروي مضر استعمال كردند و منحصراً ارواح شرير موذي را به اسوار ملقب ساختندكه داراي قدرت بي پايان و جاويدي و موجب خرابي و مضراتند.
اين انتقال معني در اين كلمه روي داده يعني به تدريج از مفهوم اصلي منحرف شده و مفهومي ثانوي حاصل كرده است از مطالعة سرودهاي قديمتر و جديدتر ودايي اين تحول و انتقال به خوبي معلوم ومشهود می شود. در ايران، زردشت درست، طريق مخالف را پيموده كه درصورت  و معني اصطلاحات و اسامي و القاب، با مفاهيم هندوان ضديت دارد. مزدا را صاحب اهوراي حقيقي پنداشته،وعبادت و پرستش را خاص ذات مقدس اوقرارداده و او را خداوند متعال و قادر قاهر شمرده است كه ذاتش به حكمت محض و خير مطلق متصف است. ولي از آنجا كه بيم داشته است مبادا عامه مردم حق مزدا را به درستي نشناسند و تحت تعليم پيشوايان دیني قديم (مغان) قرار بگيرند ،چاره اي انديشيده است. مغان باستان يك عده ديوه‌ها ( ديوها) يا ارواح علوي الوهي را، كه هريك نزدآرياييها به اسمي جداگانه موسوم بوده اند، مي پرستيده اند وهمچنان آتش را ستايش مي كرده، شراب عصارة هوما را مي­نوشيده اند و از اين رو، به عظمت و جلال خداي اهورا پي نمي برده­اند. مغان باستان از اين اشياء مقدس براي ساحري و جادوگري خوداستفاده مي­كرده اند. همچنين قبايل صحرا- گر دو كوچ نشين توراني كه آفت جان مردم كشاورز و دهقان و شهر نشين ايران بودند، اين ارواح متعدد را قبول كرده و پيش از آنكه به داخل سرزمين ايران يورش آرند، براي كسب فيض به نام آن ديوها قربانيها نثار مي­كرده اند. از اين رو زردشت براي جلوگيري از اين خطا طريقي انديشيد و آن اين بود كه با صراحت اعلام فرمود: اين ديوهاي معبود مغان و تورانيان، همه ارواح شرير زيانكارند كه با ارواح نيك و روانهاي خير و نيكوكار در ستيز و آويز مي باشند. آنها پدر دروغ و فريبندة نهادهاي ناپاك مي باشند و مصدر شر و بدي وزشتكاري  اند و ادميان را از پرستش اهورامزدا باز ميدارند. پس، عبادت آنها را منع فرمود.
چون زردشت عقيدة اكثريت عوام و دين عاميانه معمول زمان را منكر گرديد، آيين نوين خود را بر روي چند اصل و اساس برقرار فرموده و خلق را به قبول آن خواند، از اين قرار:

  1. به پيروي مكاشفات و الهامات، خويشتن را پيغمبري مبعوث از طرف اهورامزدا اعلام كرد و درگاتها تكرار فرمود كه خداوند او را برانگيخته و مأمور ساخته، ودين او  بهترين و كاملترين اديان است.
  2. ازآن همه ارواح متعدد، تنها يك روان خوب ونيكو را كه اهورامزدا بود پذيرفته، او را بالاترين و بزرگترين خدايان دانست و آفريدگاردانا و برترين روانهاي علوي قرارداد كه ابدالاباد با بدي و دروغ به نبرد و پيكار مشغول و به راستي و راستگويي رهبر است ، و برخلاف عقايد بعضي متأخران جماعت زردشتيان، آن پيغمبر باستاني گفت كه: بر حسب مشيت و ارادة متعال اهورامزدا تمام موجودات آفريده شده­اند و چنان که در آیه آخرین از گاتها صراحت دارد،اهورامزدا موجب و موجد هم نور و هم ظلمت، هر دو می باشد.

كيست كه از نخست راستي (آشا) را آفريد؟ كيست كه خورشيد و اختران را آفريد؟ كيست كه ماه به نيروي او بدر تمام می شود و آنگاه دوباره هلالي مي­گردد؟ ... كيست كه زمين را نگه مي­دارد واز فرو افتادن باز مي­دارد؟ كيست آن هنرمندي كه روشنايي وتيرگي، خفتن و برخاستن را آفريد ؟... كيست كه آب و درختان را آفريد؟ كيست كه به ابر و باد جنبش داد؟ كيست كه با مداد و نيم­روز و شب را آفريد تا مردم را به هنگام به كار بخوانند؟ من بدين همه چيزها تو را شناختم، اي مزدا، اي آفرينندة همة چيزها، به ياري روان فرخنده.

  1. اهورامزدا ارداة قدوسي علوي خود را به وسيلة روحي مقدس و نيكو نهاد از قوه به فعل مي آورد كه آن را "سپنتامينو" ناميده است و اعمال الوهي او به دستياري ارواح مقدس، كه" امشاسپنتا" گفته می شود، اجرا مي­گردد (در زبان پارسي بعداً آنها را امشاسپندان ناميده­اند) و اين فرشتگان هر يك با حالات وصور فعاليت ذات الوهي نام و معنايي جداگانه دارند؛ چنان كه يكي را وهومنه (بهمن) ناميد كه به معناي«فرشته پندار نيك و نهاد خوب» است، ديگري را آشا (ارديبهشت )يعني «فرشته راستي و عدالت » ديگري را خشترا( شهريور) يعني«فرشته نيرو و قدرت كامل » ديگري راه ورواتات(خرداد) يعني «فرشته رسايي و كامروايي» ديگري را آرمايتي (اسفند ارمذ) يعني « فرشته شفقت ولطف وباروري» وديگري را امرتات (امرداد)كه به معني «بقا و جاوداني » است.

از آن ميان آشا در ريگ-ودا به نام ريتا نيز مذكور است و همة اين امشاسپندان از آثار لطف و احسان اهورامزدا مي­باشند كه به آدميان اعطا فرموده است و هر يك از آنها حقيقت يا قوة مستقلي مي­باشد. البته اين روانهاي جاويدي ( فرشتگان آسماني ) داراي صفات مطلق الوهي هستند و نمی توان به درستي پي برد كه انديشه و تصور زردشت دربارة هر يك ازآنها به طور مطلق چگونه بوده است . آيا آنها خرد و هوش و هنگ و ( ژني) لطيف و پسنديده هستند كه از اهورا مزدا تراوش كرده اند و سپس داراي وجود محدود و شخصيت فردي تبعي گشته اند يا آنكه فقط به ارادة اهورامزدا به طور اطلاق و جود يافته و داراي يك نوع ذات كلي گشته اند.
بعضي حالات و ارادات الاهي ديگر نيز از اهورامزدا ناشي و صادر گشته است كه از امشاسپندان جدا مي­باشد، مثل سروش ( فرشته اطاعت و فرمانبرداري) يا فرشته نگاهبان گاو با نام گئوس اوروا و غيره كه هريك نام و عنواني جداگانه دارند. ولي وجود همه آنها در طبع ذات مقدس اهورامزدا قرار گرفته و مانند عامل و آلت كار و افزار افعال او هستند كه بر حسب مشيت نفساني او به وجود آمده اند. خلاصه آنكه دين زردشت يك گونه يگانه پرستي و توحيد است كه متضمن اعتقاد به اراواح متعدد مقدس غيبي ازلي نيز مي­باشد.

  1. با آنكه اهورامزدا در عرض جلال خود هيچ ضد و ندي ندارد، مع ذلك زردشت معتقد است كه در برابر هر نيكي يك بدي موجود است، چنان كه در برابر آشا، يعني راستي و حقيقت، دروغ و باطل جا گرفته، و دربرابر حيات و زندگاني موت ومرگ. به همين قياس در برابر روح مقدس پاك سپنتامينو، روح شرير و ناپاك انگره مينو جاي دارد  كه به معناي (روان پليد) است. از فحواي كتاب گاتها مشهود است كه زردشت همان طوركه دائماً درعالم طبيعت به تنزيه و تطهيراز عناصر بد و وجود ناپاك دعوت می کند، در حيات انساني نيزآدميان را به روش راستي و نيكي و پرهيز از بدي ودروغ مي خواند و  بر آن است كه اين ضديت و دوگانگي بين دو عنصر – بدي ونيكي – هم از ابتداي خلقت وجود داشته است.

«اينك دوران نخستين در عالم شهود ، مانند دو همزاد جلوگر گشته اند يكي نيك و يكي بد ، در پندار و گفتار و كردار. دانايان از اين دو، نيكي را برگزيده اند و ابلهان بدي را اختيار كرده اند. روز نخست كه اين دو روان همزاد با يكديگر پديد آمدند، يكي حيات هستي را برقرار كرد و ديگري فنا و نابودي را، و سرانجام جايگاه جاويدي بدان ( دوزخ ) بهره پيروان دروغ خواهد بود. ليكن انديشه پاك و جايگاه جاويدي نيكان يعني بهشت نصيب پيروان راستي خواهد شد. از اين دو روان، همزاد آن كه يكي سفلي وپيرو دروغ است همواره چيزي هاي  بد را برمي­گزيند­، ولي آن ديگري ،كه پاك و علوي است، خواستار راستي وخوبي مي باشند».
همچنين جايي ديگر گويد: از دو روان همزاد درآغاز آفرينش جهان، آن يك كه پاك ونيكوكار است به ديگري كه دشمن او بود چنين‌گفت: «تا آخرين روز،نه درجهان كنش و گويش ومنش، و نه درعالم ارواح و اجسام، ما دو دوران با يكديگر هماهنگ نخواهيم شد».

از اين قرار از همان روز آغاز جهان كه روان نيك و طاهر از اهورامزدا تراوش كرد، با معاندت و تباين روح ناپاك پليد روبه رو گرديد. اين روان پليدف همان است كه در ازمنة بعد به نام شيطان ملقب شد. نصوص كتب زردشتي دربارة حد مسئوليت اهورامزدا درمسئله ايجاد روح شرير بسيار مهم و غير مشخص است؛ معلوم نيست  كه انگره مينيو ،يعني «روان پليد» هم از روز ازل با اهورامزدا  متفقاً به وجود آمد يا آنكه اهورامزدا بعداً او را آفريده است به عبارت ديگر آيا اهورامزدا روان ناپاك اهريمني را خلق كرد يا آنكه انگره مينيو موجودي بود پليد و مزدا او را كشف فرمود. از اين رو، هرجا كه خوبي بود ،بدي را در مقابل معيت ساخت و هرجا كه روشنايي بود ، تاريكي را در برابرش پديدار نمود. گرچه ظاهر سرودهاي گاتها روي هم رفته مبتني بر نظرية دوم است، ولي درست معلوم نشده كه در ساير نصوص اوستا اين معني چگونه تبيين گرديده و چگونه روح نامقدس و روان پليدانگره مينيو به صورت شيطاني درآمده است كه همواره با اهورامزدا كه خود خالق و سازندة اوست در ستيز و پيكار است.

  1. نقطة اصلي و پاية اساسي اخلاق در آيين زردشت برروي اين قاعده است كه نفس و ضمير هر فرد آدميزاد يك ميدان نبرد و نزاع دايمي بين خير و شر است و سينة آدمي تنوري است كه آتش اين جنگ همواره درآن مشتعل مي­باشد. روزي كه اهورامزدا آدمي را بيافريد او را آزادي عمل عطا كرد كه خود عمل خود را بگزيند، يعني داراي نيروي اختيار گرديد كه بين دو راه خطا و صواب، هريك را بخواهد انتخاب كند؛ هرچند اهورامزدا به وسيلة نيروي نيكي، يعني سپنتا مينو، ونيز به دستیاري وهومنه هميشه آدمي را به سوي راستي مي­كشاند، ولي در همان حال نيروي زشتي و بدي انگره مينيو نيز در او ظهور يافته، در خاطر او همواره وسوسه می کند؛ از اين رو، تكليف و وظيفة هرفرد بشر آن است كه در دل خود ما بين آن دو منادي يكي را اجابت كند، فرشتة نيك را اطاعت كرده، خوبي را اختيار كند و يا آنكه سخن ديو را شنيده، راه بدي را برگزيند. البته نيكان بدي را نمي پسندند.
  2. اما خيروشر دركتب زردشتي چنان كه بايد به وضوح تعريف نشده­اند؛ البته از متن گاتها، كه سرودها و مناجاتهایي بيش نيست و كتاب كلامي و فلسفي روشني نمي­باشند، انتظار تصريح و بيان روشني در اين باب نمی توان  داشت، ولي به موجب آنچه از فحواي آن مستفاد می شود، می توان اختلاف علمي واضحي بين خطا و صواب تشخيص داد؛ مثلا مردمان نيكوكار و صائب در ديدة زردشت كساني هستند كه به دين بهي ايمان مي­آورند، و آدميان بدعمل و خطاكار آنانند كه از آيين مزدا رو گردانند؛ خاصه آنان كه كيش قديم عوام را كه عبارت از پرستش ديوها باشد اختيار كرده اند. از متن گاتها به خوبي معلوم می شود كه ديوها در صف نيروي انگره مينيو قرار دارند و درنتيجه هر كس كه آنها را پيروي و متابعت كند در زندگاني خود در عداد بدكاران و شريران منسلك می شود. اين گونه كسان نابكار را نبايد رها كرد، بلكه بايد با اسلحة قتال و آلات رزم با آنها پيكار نمود. از اين قياس، طريق خوبي  و خير آن است كه مردم هميشه راستگو باشند و پيروان آشا و وهومنه را ياري كنند، و راه بدي و شر آن است كه با بدان و بدكاران همكاري كنند و به ‌آنها هدايا و عطايا تقديم دارند. خير و صواب از ديدگاه علمي زردشت آن است كه زمين را كشت و زرع كنند و غلات و سبزيها را بپرورانند ، گياهان زیان بخش و علفهاي هرزه راريشه كن كنند، اراضي باير را آباد كنند و زمينهاي خشك را آب دهند، جانوران سودمند به ويژه گاو را كه براي كشاورزان حيواني مفيد است ، به مهرباني و شفقت نگاه دارند و علوفه دهند. خلاصه آنكه آدم خوب و نيكو كار هميشه راستگو و از دروغ بيزار است، برخلاف آدم بد و شرير كه خلاف اين اعمال را پيشة خود مي­سازد و ابداً پيرامون عمل كشاورزي و زراعت نمي­گردد. زيرا انگره مينيو هميشه با اعمال فلاحتي سود بخش دشمن است و دروغگويان هميشه مانع كار دهقانان راستگو مي­شوند و نمي گذارند آنها مزارع را آباد كنند و مواشي و دواب را پرورش دهند.

بديهي است قبايل و عشاير صحرانشين توارني نژاد، زشت ترين صورتي از عمال روان پليد مي باشند و هنگام هجوم وايلغار به شهرنشينان و دهقانان براي ديوهاي نابكار قربانيها به عمل مي آورند و جانوران بي آزار را به بهانة قرباني در برابر معبد ديوهلاك می کنند؛ پس آنگه به مزارع سرسبز تاخته، محصولات و اشجار را نابود می کنند، البته ايشان پيروان ديوانند.

زردشيان قديم درمناجاتهاي خود مي­گفته اند: من ديو را دشمن مي دارم و مزدار را مي پرستم، من پيرو زردشت هستم كه دشمن ديوان و پيامبر يزدان بود. روانهاي مقدس جاويدي امشاسپندان را مي­ستايم و نزد خداوند دانا پيمان مي بندم كه هميشه نيكي و نيكوكاري پيشه كنم، راستي را برگزینم، بافره ايزدي بهترين کار را در پيش گيرم، دربارة گاو كه از عطاهاي خير فرد است مهربان باشم، قانون عدالت و انوار فلكي و پرتوهاي آسماني را که منبع فيض يزداني اند محترم شمارم . من آرمايتي را كه پاك و نيكو ست بر مي گزينم، اميد كه او از آن من باشد و از دزدي و نابكاري و آزار به جانوران و ويراني و نابودي ديه ها و شهرهايي كه مزداپرستان در آنها منزل دارند، بپرهيزم .

  1. از تشريفات و آداب عبادات و اعمال مذهبي كيش زردشت  چيز مهمي باقي نمانده؛ همين قدر معلوم است كه زردشت رسوم و مناسك آرياييهاي قديم را، كه مبتني براعتقاد به سحر و جادو و بت پرستي بوده و رو به زوال مي رفته ،به كلي منسوخ فرموده است . تنها يك رسم و يك عبادت اززمان زردشت باقي مانده است و آن چنان كه گفته اند اين است كه وي درهنگام انجام مراسم پرستش در برابر محراب آتش مقدس به قتل رسيد و در هنگام عبادت جان سپرد. در يكي از سرودهاي گاتها آمده است كه زردشت مي­گويد:«هنگامي كه بر آذر مقدس نيازي تقديم مي كنم خود را راست كردار و نيكو دار مي­دانم» و درجاي ديگر آتش را عطية يزدان مي شمارد كه اهورامزدا آن را به آدميان كرامت فرموده است. ولي بايد دانست كه زردشت خود آتش را نمي پرستيده و برآن عقيده اي كه پيشنيان  و نياكان او دربارة اين عنصر مقدس داشته اند، نبوده است و معتقدات او با آنچه بعدها آتش پرستان اخير عنوان كرده اند اختلاف دارد. او آتش را فقط يك رمز قدوسي و نشاني گرانبها از اهورامزدا مي دانسته است كه به وسيلة او به ماهيت و عصارة حقيقت علوي خداوند دانا پي می توان برد . اين است آنچه به طور خلاصه می توان از منطق و فلسفة زردشت استنباط كرد.
  2. سرانجام ، اين نبرد و تنازع بين خير و شر چگونه خاتمه خواهد يافت ؟ آيا مخالفت و پايداري شر محض(ديو) در برابر خير محض (اهورا) ابدالاباد برقرار است؟وآيا انگره مينيو،يعني اهريمن دروغگوی جاويدان ،آدميان را به وادي ضلالت گمراهي مي برد؟ يا آنكه براي اين جنگ، خاتمه و نهايتي است.

هر چند زردشتيان در ادوار بعد به معاني و تفاسيري مبتني بر سهو و اشتباه در مورد اين اصل پرداخته اند، آنچه مسلم است اين است كه زردشت بي هيچ شك و شبهه ‌اي معتقد بوده كه چون دور زمان تكميل شود، اهورامزدا فيروز و بر خصم ناپاك وزشتكار خود چيره خواهد گرديد و به هيچ وجه بر آن نبوده كه نيروي تباهكار پليد اهريمني مانند قوة روانبخش نيكي و پاكي، ابدي و جاويد باشد. زردشت به حد كمال داراي روح اميدواري بوده و ايمان داشته است كه سرانجام خوبي  بر بدي مظفر و پيروز خواهد گرديد.
دين زردتشتي نخستين مذهبي است كه درجهان از مسئله حيات عقبي و مسئله قيامت سخن به ميان آورده و مسئله آخر الزمان را به مفهوم كامل خود طرح كرده است. برحسب تعاليم آن پيامبر ايراني، چون روزي اين جهان هستي به آخر برسد، رستاخيز عام واقع خواهد شد. در آن روز خوبيها و بديها را شمار خواهند كرد و براي امتحان بدكاران و نيكوكاران جايگاهي پر از آتش و آهن گداخته به وجود مي­آيد و بدان و زشتكاران را درآنجا خواهند افكند. بدان و اشرار جاويدان درآنجا مدام به سوز و گداز عقاب می شوند، لكن نيكان و ابرار، آتش را گوارا و مهربان مي یابند و آن عنصر سوزان بر پيكر ايشان خوشتر و گوارتر از شير می شود. ولي از كتاب گاتها درست مفهوم نمی شود كه آيا خود روان پليد نيز در آتش دروزخ، ابدالاباد، باقي خواهد ماند يا آنكه ازآنجا بيرون آمده ،به جايگاه دروغ خواهد رفت ؟
اما شمار و اعمال و داوري بين كارهاي زشت ونيكو:  از همان كتاب به طور مبهم چنين بر مي آيد كه اندكي بعد از مرگ، محاكمة مرده آغاز می شود و سرنوشت روان او از آن پس معلوم خواهد شد تا آنكه روز رستاخیز درآخر الزمان برپا شود. البته آيات گاتها در اين باب بسيار مهم و مجهول است و آن را می توان چنين تفسير كرد كه هر روان، خواه خوب يا بد در روز قيامت از فراز پل‌ چينوت(صراط)، يعني «پل جدا كننده» عبور كند. اين پل بر روي دوزخ قرار دارد و يك جانب آن به دوازة بهشت منتهي مي­گردد.
درروي اين پل نامة اعمال آن روح خوانده می شود و سراسر كارهاي او را در دو كفة ترازو مي­گذارند كه شاهين آن در دست اهورامزداست. اگر كفة نیکی ها بر كفة بدیها بچربد، هر آينه آن روان به سوي بهشت مي خرامد ،لكن اگر كفة بدیها فزوني گیرد، او را به قعر دوزخ مي افكنند. نيكوكاران به هدايت زردشت ازآن پل به سلامت وآساني مي گذرند،لكن بدكاران راهي ومفري جز فرو افتادن به اعماق هاويه ندارند. زردشت مي گويد:   ارادة هرآدمي تنها عامل تعيين سرنوشت نهايي اوست وبس . وي دربارة شرابدي چنين گفته است:
«روان پاك يا نفس پليد1 انسان هنگامي كه به پل جدا كننده مي رسد دچار شكنجه وعذاب خواهدگرديد و در خانة دوزخ زنداني خواهد بود ».
گمراهان خطاكار كه در برابر وجدان خود محكوم به گناهند به پاي خود به سوي سرنوشت خويش مي روند.
برحسب گاتها دوزخ يا «خانة دروغ » مكاني است كه «جايگاه ناخوشي » ناميده می شود.در آنجاست كه پندار نابكار و انديشه هاي نادرست جاي دارد، سرزميني است كه بويي گند ازآن بر مي­خيزد و پر است از چركي و پليدي واز اعماق ظلماني آن فرياد شيون و نالة غم به گوش مي رسد وهركس درآنجا بيفتد يكه و تنها به شكنجة  جاويدي معذب است. برخلاف، راستكاران در آن سوي پل درخانة نغمات كه به گفتة گاتها بهشت برین است جاي مي گزينند و آن مكان «جايگاه خوشي» است و«سرزمين نغمه ها» و پندارهاي پسنديده كه آفتاب هيچگاه درآنجا غروب نمی کنند و نيكوكاران در آنجا از بركات و طيبات روحاني برخودارند و با ياران و همنشينان سعادتمند روزگار مي­گذارنند.
از سخنان زردشت چنين استفاده می شود كه وي از روي دل خلوص جان، ايمان داشته است كه دين بهي و آيين مزدا عاقبت پيروان و گروندگان بسيار خواهد داشت و سرانجام بر عامل شر و اهريمن چيره و كامياب خواهد گرديد و اميدوار بوده است كه برخي از پيروان اهورامزدا مانند خود او بعدها براي نجات و رهبري فرزندان آدم خواهند آمد، وي نجات دهندگان آينده را سوشيانت ناميده است. با آنكه زردشت شك نداشته است كه اهورامزدا آخر الامر كامياب و فيروز است، مع ذلك مي گويد: مبادا اين مردم كه شاهد منازعه و جدال بين راستين و دروغ هستند، راستي را فروهشته و دروغ را برگزينند.
اين است خلاصة آييني كه در آن زردشت تعاليم خود رابراي نجات سعادت ابناي بشر ،بر روي دستور نبرد دو عامل خير و شر، بنياد نهاده است.

       منبع: جان بایر ناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علی اصغر حکمت،تهران، انتشارات علمی-فرهنگی،چاپ چهاردهم،1383 .

 1. نفس پلید يا داثنا ،كه به صورتهاي گوناگون از قبيل مركز اخلاق شخص ،طبيعت والا، خصوصيت، و بالاخره وجدان ترجمه شده است (و اگر معني وجدان داشته باشد، به اين مفهوم است كه روان پليد باوجدان معذب بر سر پل صراط مي رسد.-و.)
پس از عهد زردشت، اين مفهوم سر گذشتي تاريخي يافت كه در آینده از آن سخن خواهيم گفت.

©2007 tgh.ir